جدول جو
جدول جو

معنی گشاد ور - جستجوی لغت در جدول جو

گشاد ور
از اصطلاحات کارگاه پارچه بافی قدیم، پهنا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادور
تصویر شادور
(دخترانه)
شادمان، خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گشاده رو
تصویر گشاده رو
خوش رو، خندان، مقابل روبسته، بی حجاب
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ)
صفت مرکّب}}روباز مقابل روبسته. چهرۀ روپوش نگرفته. بی حجاب:
خوبرویان گشاده رو باشند
تو که روبسته ای مگر زشتی ؟
سعدی.
اما در خلوت با خاصان گشاده رو و خوشخو آمیزگار اولیتر. (گلستان)، خوشگل. مقبول. زیبا:
زآن روی که بس گشاده روی است
مویم چو زبان، زبان چو موی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ دِ)
افتتاح یا انجام کار. (ناظم الاطباء) :
گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشاز پیشانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ سَ)
بی حجاب. سرباز. روی گشاده:
گشاده سر کنیزان و غلامان
چو سروی در میان شیرین خرامان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باسرو. شاخدار، پرشاخه
لغت نامه دهخدا
(وُ)
شادورد. (فرهنگ شعوری). رجوع به شادورد شود
لغت نامه دهخدا
باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
فرهنگ لغت هوشیار
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده سر
تصویر گشاده سر
روباز بی حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده رو
تصویر گشاده رو
آنکه چهره اش باز باشد بی حجاب مقابل رو بسته، زیبا جمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده در
تصویر گشاده در
آنکه در خانه اش بروی مردم باز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد ور
تصویر داد ور
عادل، دادگر، دادرس
فرهنگ لغت هوشیار
بانشاط، بشاش، تازه رو، خندان، خوش خلق، خوشرو
متضاد: بدخو، گرفته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هنگام فراخ دستی
فرهنگ گویش مازندرانی